محل تبلیغات شما

سلام 

اول میخاستم عنوان متن رو بنویسم:

غم را به شادی تبدیل کنیم 

خب با آ.سلیمانی هم فکر کنم تموم کردم باهاش که چت کردم نوع حرف زدن و طرز صحبتش انگار باهام جور نبود یجورایی همسن بودنش رو نشون میداد انگاری عقلش از من کمتره

از طرفی با بهاره تلفنی حرفیده بود با اینکه سال قبل ازش خواستگاری کرده بود و اینکه خانم حقانی رو واسطه قرار داده بود درسته که ازون بزرگتره ولی مجرده بهونه ام براش این شد که من میخام برم تهران برا ارشد، زندگی کنم و اونم گفت من شهر میتونم زندگی کنم اما تهران نمیتونم کوچ کنم .یجورایی اینکه در محیط کوچک روستا و شهرستان کوچک زندگی کرده معلوم بود از حرف زدنش  

اونم فهمید من بهونه کردم میگف شما از اول به من تمایلی نداشتین  منم گفتم نه اگه اونطور  بود که نمیگفتم آشنا بشیم واقعا هم میگفتم درسته منم از اول برام مورد جذابی نبود ولی خب باهاش صحبت کردم تا ببینم چجوریه حرفاش و.نمیدونم چی شد که بحث تهرانو کشیدم وسط (الان با اینکه یا علی خداحافظی رو قبلا گفته بود بازم پیام فریتاد یا علی خواهرم کم کم دارم بهش شک میکنم شایدم از بچگی و سادگیشه) خودمم نمیدونم بحث تهران چقدر جدیه برام  خب دیگه کار خداکردم

یگه یحتمل اون قسمتم نبوده دیگه 

به خواهرم گفتم اونم سرزنشم کرد که دوست داری بمونی خونه و سنت بره بالا .با خانواده پایینی که داری  ، خیلی حرف هست از خاطرات این روزا ولی مجال و حوصله نیست بشینم همه رو بنویسم اینکه برنامه مراقبت ها بهش اعتراض کردم

خوابم میاد

مورد اول بازم تموم شد ایندفعه دیگه حتمی

مورد اول این وبلاگ تموم شد

معلم ها خواستگار زیاد دارند

رو ,اینکه ,کنم ,ولی ,حرف ,اول ,از اول ,شد که ,رو بنویسم ,زندگی کنم ,یا علی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه اطلاع رسانی باشگاه عصر بدن ایذه